...
- پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۲۳ ب.ظ
میگویند گریه نکن ....
گریه کار مرد نیست....
خدایا چه میشنوم؟؟؟؟
مگر میشود انسان بود؛
دل داشت؛
لبریز احساس بود،
اما گریه نکرد؟؟؟؟
مگر میشود چشم داشت
فقر دید.....درد دید....
پستی و نامردی دید...
هر آن دل تنگ دید....
اما گریه نکرد؟؟
گریه من نه از ناتوانی
گاه از بی تابی...دلتنگی ....وگاه تنهاییست.....
چشمه اشک من از نامردمی جاریست.....
اینجا به گریه مرد طعنه میزنند.....
اشک چشمم جاریست...
خدایا....
از این پس اشک چشمم را فقط تو خواهی دید....
دل سنگ نخواهم شد...
خسته ام از این دنیا ......
هر دم گریه باید کرد.....
خدایا دلم مرگ آرامی کنار تو میخواهد......
گاهے فقط בلتـ میخواهـב
زانو هایتــ را تنگــ בر آغــوش بگیرے ...
گوشـﮧ تریـن گوشـﮧ اے کـﮧ مے شناسے بنشینے
و فقـط نگاه کنے...
چقـבر בلت براے یکــ خیال راحت تنگـــ مے شوב...
دلم مرگ میخواهد !
بی صدا !
بی هیاهو !
بی شــــــــــــلوغی !
بی گریه ها و ضجه های مادرم !
آرام محو شوم از صفحه ی زنــــــــــــدگی !
جوری که انگار از اول نبــــوده ام . . .
بی صدا !
بی هیاهو !
بی شــــــــــــلوغی !
بی گریه ها و ضجه های مادرم !
آرام محو شوم از صفحه ی زنــــــــــــدگی !
جوری که انگار از اول نبــــوده ام . . .
مــیــدونم !
کــــار داری !
ســَرَت شـــلوغه !
مــیــــدونم!
امــا اینکـــه موقع خـــواب
روی تخـــتت ... چند ثانیه ...
فقط لحــظه ای بــه ذهــنت خـــطور کنه
کـــه یکی جــایی ... کـــسی ... روی تخــتش ...موقع خــوابـــش ...
واس خاطر "تـــــــــو" اشـــک مــــی ریزه !
همیـــن هــم بــرا مـــن کــافیه !
کــــار داری !
ســَرَت شـــلوغه !
مــیــــدونم!
امــا اینکـــه موقع خـــواب
روی تخـــتت ... چند ثانیه ...
فقط لحــظه ای بــه ذهــنت خـــطور کنه
کـــه یکی جــایی ... کـــسی ... روی تخــتش ...موقع خــوابـــش ...
واس خاطر "تـــــــــو" اشـــک مــــی ریزه !
همیـــن هــم بــرا مـــن کــافیه !
- ۹۳/۰۷/۲۴