روزی روزگاری خدا ما را آفرید , تا آدم باشیم
قصه ما به سر رسید.
خدا به خواستش نرسید
الهی زندگیت طعم عسل شه
دعای دشمنت هی بی اثرشه
ستارت تا ابد روشن بمونه
سیاهی راه خونت رو ندونه
الهی مرغ عشق آرزوهات
سرشب تاسحر یکدم بخونه..
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید! به مرغ و گوسفند و گاو خبرداد.
همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد!
ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید! از مرغ برایش سوپ درست کردند! گوسفند را برای عیادت کننده گان سربریدند! گاو را برای مراسم ترحیم کشتند!
و دراین مدت موش از سوراخ دیواربه اینها نگاه میکردوبه مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد..
اس ام اس یعنی آروم وبی صدا تو قلب ها سرک بکشی و با زبون بی زبونی بگی به یادتم
اعتبار دوستی شما رو به اتمام است ! برای شارژ مجدد ٬ یک بووووووس بفرستید !!
همراه اول و آخر
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد:
سارا ... دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت :
بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن... اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد ...