بــــــه افتخــــــــــــار دختــــــــــــــــراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
- چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۱۳ ب.ظ
دستمال کاغذی به اشک گفت :
قطره قطره ات طلاست …یک کم از طلای خود را حراج می کنی؟
عاشقم ...
با من ازدواج می کنی ؟
اشک گفت :
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
تو چقدر ساده ای …خوش خیال کاغذی !
توی ازدواج ما
تو مچاله می شوی
چرک می شوی تکه ای زباله می شوی
پس برو و بی خیال باش
عاشقی کجاست !
تو فقط دسمال باش !
دستمال کاغذی دلش شکست…گوشهای کنار چعبه اش نشست
دستمال کاغذی مچاله شد …مثل تکه ای زباله شد …او ولی شبیه دیگران نشد
رفت اگر چه توی سطل اشغال …پاک بود و عاشق و زلال …او با تمام دستمال کاغذی ها فرق داشت ..چون میان قلبخود اشک کاشت !
- ۹۳/۱۱/۲۹